نگارش پایه دهم

بازنویسی شعر مگر دیده باشی که در باغ و راغ

بازگردانی و بازپروری شعر مگر دیده باشی که در باغ و راغ

احتمالا بسیاری از شما به دنبال پاسخ شعر گردانی صفحه ۹۷ نگارش پایه دهم میگردید.

لذا در این پست بازنویسی قسمتی از شعر «دهقان در لشکر سلطان» را که در باب سوم بوستان آمده است برایتان آماده کرده ایم.


رئیس دهی با پسر در رهی

گذشتند بر قلب شاهنشهی

پسر چاوشان دید و تیغ و تبر

قباهای اطلس، کمرهای زر

یلان کماندار نخچیر زن

غلامان ترکش کش تیرزن

یکی در برش پرنیانی قباه

یکی بر سرش خسروانی کلاه

پسر کان همه شوکت و پایه دید

پدر را به غایت فرومایه دید

که حالش بگردید و رنگش بریخت

ز هیبت به پیغوله‌ای در گریخت

پسر گفتش آخر بزرگ دهی

به سرداری از سر بزرگان مهی

چه بودت که ببریدی از جان امید

بلرزیدی از باد هیبت چو بید؟

بلی، گفت سالار و فرماندهم

ولی عزتم هست تا در دهم

بزرگان ازان دهشت آلوده‌اند

که در بارگاه ملک بوده‌اند

تو، ای بی خبر، همچنان در دهی

که بر خویشتن منصبی می‌نهی

نگفتند حرفی زبان آوران

که سعدی مثالی نگوید بر آن

مگر دیده باشی که در باغ و راغ

بتابد به شب کرمکی چون چراغ

یکی گفتش ای کرمک شب فروز

چه بودت که بیرون نیایی به روز

ببین کآتشی کرمک خاک زاد

جواب از سر روشنایی چه داد

       که من روز و شب جز به صحرانیم      

ولی پیش خورشید پیدا نیم


 بازنویسی مگر دیده باشی که در باغ و راغ

شاید تا به حال در میان باغ کرم شب تابی را دیده باشی که همچون چراغ در شب می درخشد، یک نفر از کرم شب تاب پرسید که چرا هنگام شب هنگام بیرون نمی آیی و نمی تابی.

بنگر که کرم شب تاب از روی بینش و آگاهی چه جوابی به او داد؛

من تمام طول شبانه روز را در صحرا به سر میبرم ولی در برابر تابش خورشید درخشان دیده نمی شوم و به چشم نمی آیم.


شاید دیده باشی که در باغ و صحرا، در هنگام شب، کرم شب‌تاب همچون چراغ می‌درخشد.

شخصی به کرم شب‌تاب گفت: ای کرم روشن کننده شب! برایت چه اتفاقی افتاده است که در هنگام روز بیرون نمی‌آیی؟

نگاه کن که آن کرم کوچک که از خاک آفریده شده و همچون آتش بود، چه جوابی (که نشانه روشندل بودنش بود) داد:

که من چه روز و چه شب، جای دیگری بجز صحرا نیستم. ولی هنگامی که خورشید هست، دیده نمی‌شوم.


مفهوم:

یعنی ممکن است هر کس در حوزه خود برای هم نوعان خود پادشاه باشد اما در پیشگاه مقام برتر از خود حرفی برای گفتن ندارد و قدرت و جلالش به چشم نمی آید. همانطور که سعدی در ابتدای این شعر مثلی از یک پدر و فرزندش زده که در مسیر خود به پادشاهی برخورد می کنند و پدر که خود رئیس دهی بوده از دیدن این همه جلال و هیبت پادشاه دگرگون می شود و به گوشه ای می گریزد و وقتی که پسر علت را از پدر جویا می شود پدر می گوید: ” عزت من تنها در ده است نه بیرون از آن”.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

برای دسترسی به نسخه کاملتر شعرگردانی صفحه 97 دهم و انشا و داستان در خصوص این شعر، بر روی دکمه زیر کلیک کنید.

[button color=”green” size=”medium” link=”goo.gl/5fdwx4” icon=”” target=”true”]انشای صفحه 97 نگارش دهم[/button]

انشا و داستان درباره شعر مگر دیده باشی که در باغ و راغ _شعرگردانی صفحه 97 دهم

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Solve : *
20 − 8 =